شب تاره...بیقراره...پرسپولیس هادی نداره...
 
پیرمرد به خانه رسید، تنها بود مثل همیشه. همانطوری که در جوانی تصمیم گرفته بود و به نزدیکانش گفته بود. گفته بود که بعد از او تنها خواهد ماند، تا آخر عمرش. میخواهد بزند به بیعاری. شاید روزی در کنار فاحشهای در یک فاحشه خانه جان بدهد...و حالا خیلی دورتر از کشورش بود در هشتاد سالگی و در لوس آنجلس.
آن روز از صبح دلتنگ بود...دلتنگی کُشنده...حتی سینما رفتن هم نتوانسته بود او را آرام کند...و حالا غروب بود و بدتر از صبح به خانه رسیده بود...قدم زدن و تماشای مردم او را آرام نکرده بود.... در تمام سالهای عمرش وقتی دلتنگ بود در شلوغیها خودشو را غرق میکرد...سینما، پارک، مراکز خرید....خبری از خانواده و کشورش نداشت...سالها بود دلکَنده بود؛ از همه چیز و همه کَس....
اوایل پاییز بود... وارد اتاق شد...کمد کتابهایش را باز کرد...دفتر خاطراتی را بدون توجه به سال رویش برداشت...روی مبل راحتیای که جلوی پنجره رو به خیابان گذاشته بود برای مطالعه نشست...دفتر خاطرات برای سال 94 بود....به پاییز رفت....
"به: هادی نوروزی...
بازیکن متوسط تیم ما. هیچ وقت مقصر باخت نبودی و هیچ وقت هم ستاره نبودی، بزار حالا که نیستی خودمونو گول نزنیم. زحمتتو میکشیدی و در سالهای بدبیاری ما قرمزها خوب بودی برامون. سه گله در دربی، آخ که اگه چهارمی رو میزدی پسر...مظلوم بودی. هرگز بازیکن مظلوم برای من اسطوره نمیشه؛ عادی ها رو دوست ندارم. آنارشیستها نفس منن...حتی اگه مجتبی محرمی باشن و با کُسخولی آیندشون رو بهگا بدن... تو مظلوم بودی هادی؛ گل میزدی، خوشحالی بعد از گل عادی...جنجال نمیکردی...مصاحبه نمیکردی...با مربی دعوا نمیکردی...
اخراج میشدی داور رو نمیزدی...اوج طغیانت برای مَنِ عاشق طغیان؟ خندیدن به تمسخر، بعد از کارت قرمز ترکی بود...
دو تا پاس گل طلائی داری ولی پسر؛ دوبل کردن توی سالی که گه زده بودیم به فوتبال... رفت و برگشت کردیم حریف رو، اونم جلوی گروهبان! که به آمارش مینازید و ریده بود توی تمام دربی ها...امسال چیکار کنیم پسر؟ کاش میموندی تا چهارتاییشون کنیم، شاید خودتم به چهار میرسیدی...
اون تصویری که تا ابد برام میمونه نه گلات به رقیب سنتی که سوپر گلت به پدیده خواهد بود پسر....
با این مدل رفتن بدجوری موندی برام...همیشه یادم میمونی...به قول عادل چه پایان دراماتیکی..."
پیرمرد پرت شد به پاییز 94...به بیست و چهار سالگی...
اشک...اشک....اشک....
پ.ن: تیتر مربوط به روزنامه پرسپولیس است، ویژه نامه فوت هادی نوروزی.
پ.ن دو: از بالا مواظب پسرت باش...
 
 
 
 
 
 
 
 
