ققنوس وار برخیز...
هنوز یکسال نشده، اما هرگز فکر نمیکنم29 مرداد رو فراموش کنم. 29 مردادی که یک روز تمام دل یه مشت سرباز غربتی رو شاد کردی. جوری که کلا فراموش کردن تو قفسن. روزی که همه یک صدا دعا میکردیم. وقتی جلوی حریف روس عقب افتادی، خودمونو باختیم. بعضیها دعا میکردن، بعضیها فوش خار مادر به حریف روس میدادن. وقتی مصدوم شد کیف کردیم. وقتی خاکش کردی فریاد کشیدیم...فریاد...یادمه رجز میخوندم برای جوردن باروز. ته ته دلم دوست داشتم تو فینال جوردن باروز رو ببری و قهرمان بشی. اما روس رسیده بود فینال.
دیروز تو استوری انیستاگرام عکستو گذاشتم و نوشتم: "ایران بی قراره قهرمان... دَمِ جوردن باروز بزار" نمیدونستم یه وزن رفتی بالاتر. تو فینال ضربه فنی شدی! نزدیک بود ضربه فنیت قهرمانی رو ازمون بگیره اگه کمیل می باخت. تو! حسن پلنگ! لقبی که سربازای غربتی گروهان ادوات روت گذاشته بودن. باختی! شوکه شدیم. همه! قهرمانی شد مثل زهر مار! حسن جان هیچ وقت رسم نیست برای بازندهها پست بزارن! اما من برات پست میزارم، ایمان دارم بر میگردی. ایمان دارم دوباره قهرمان میشی. تو متولد 73...نسل داغون 70...بلندشو حاجی...به حق همون شادی دل سربازای داغون، پاشو و دلمون رو شاد کن...
پ.ن: این قضیه قفس. اینه که یه روزی یکی از بچها ساعت 5 صبح وقتی بیداری شد تو پادگان داد زد: (آلت تناسلی مردانه)به این قفس!