"چه‌قدر سکوت درد دارد

وقتی سمعک‌ها

حرف‌های درون خانه‌ات را هم می‌شنوند

تعجبی ندارد!

در جهانی که گرد آفریده شده است

هیچ کنجی وجود نخواهد داشت

تا با احساست خلوت کنی

 

تا کی باید چشم‌ها را جریمه کرد

تا درست حرف زدن را بیاموزند

وقتی که می‌شود با دو کلمه‌ی ساده گفت:

دوستت دارم!

 

عجله کن

تا لب‌هایت را قیچی نکرده‌اند

بوسه‌هایت را درون سبدی بگذار

وبه رودخانه بینداز

شاید هنوز معجزه‌ای

وجود داشته باشد"

 

پ.ن: شعری از نسرینا رضایی. از کتابِ "کلمات تنم را کبود کرده‌اند"