به عنوان اینکه تو عید یه حالی به خودمون داده باشیم، جمعه با رفقا رفتیم نهار بیرون. بعد نهار با ماشین رفتیم دور دور. تو حین گردش با ماشین حرف کشید به سریال شهرزاد و نوع انتخاب‌هاش در مسیر زندگیش. یهو بین چهار نفر انگار یارکشی شد و دو تیم در مقابل هم قرار گرفتیم. حرف کشید به برابری حقوق مرد و زن. از یکی از دوستام واقعا انتظار شنیدن یه سری حرف‌ها رو نداشتم. مهم اینه از کسی که میدونم روابط زیادی داشته از اینکه بگه اگه حقوق برابر میخوان باید برن تو معدن کار کنند! یا به همسر آیندم رو نخواهم داد و در مورد همه موارد و تصمیمات زندگی ازش نظر خواهی نخواهم کرد واقعا شوک آور بود. اینکه چون مرد مسئول زندگیه و اگه زندگی دچار مشکلی بشه همه مرد رو مقصر میدونن پس زن حق نظر دادن در مورد همه چی رو نداره! و اینکه زن‌ها بی عقلن! چون دوست ما توی قسمتی از روابطش که به دختره رو داده دختره خر شده و دیگه نتونسته جمعش کنه! بهش میگم آقا مگه تمام زندگی برای توئه؟ مگه غیر اینه که باید دو نفری زندگی رو ساخت؟ الان جامعه جوری شده اکثر خانم‌ها علاقه به کار کردن و استقلال مالی دارن و اینکه تو فکر کنی چون پول میاری خونه باید حرف آخر رو بزنی و یه سری تصمیمات رو تنهایی بگیری اشتباست.و این حرفش که زن‌ها نمیتونن تصمیم بگیرن توهینه! کلی حرف زدیم و تهش متهم شدم به اینکه زن ذلیل خواهم شد!

 

پ.ن: بعد اون روز کلی فکر کردم. گفتم شاید حق با اونه و من اشتباه میکنم. اما واقعا نتونستم قانع بشم!