هرگز فراموش نکردمت...
فرض میکنم که یه مدتی رفته بودم از شهر خودم و ساکن مکان موقتی(تلگرام، اینستاگرام) بودم. حالا اما برگشتم به خونه.
باشد که دورهی جدیدی از نوشتن رو اینجا ادامه بدم.
فرض میکنم که یه مدتی رفته بودم از شهر خودم و ساکن مکان موقتی(تلگرام، اینستاگرام) بودم. حالا اما برگشتم به خونه.
باشد که دورهی جدیدی از نوشتن رو اینجا ادامه بدم.
یه وبلاگ بود توش نامه های قاجاری مینوشت. آدرسش رو دارین؟
لذتی که حرفش بود/ پیمان هوشمندزاده
#گفتوگو
جدیدا بینهایت از خودم غافل شدم، بیوقفه میخورم، به سلامتم اهمیت نمیدم و نتیجش؟ شده چربیهایی که پهلو و بازو و رون پامو احاطه کردن، حالی که میزون نیست و خستگی و بیحالی که در اثر بیتحرکی بهجون آدم میفته، قول که استارت رژیم و ورزش رو از همین الان بزنم.
#پند_دوم_بپا_نترکی_دختره
وقتی کسی از ترسها و ضعفهاش برات میگه، داره بخشی از واقعیت خودش رو بهت نشون میده. این یعنی بهت اعتماد کرده و از دیگران متمایزت کرده برای خودش.(چون معمولا آدما ترسها و ضعفهاشون رو پیش همه بروز نمیدن و واسه کسی میگن که باهاش احساس نزدیکی میکنن)میخوام بگم شرط انصاف و انسانیت نیست یه روزی این نقاط تاریک اون آدم رو بکوبی تو سرش و شخصیتش رو خرد کنی و تبدیلش کنی به یه آدم شکننده و بیاعتماد. حواست باشه هر آدمی مجموعهای از نقاط قوت و ضعفشه.
#پند_سوم_داری_بزرگ_میشی_دختره_حواست_رو_جمع_کن
از دل مزخرفترین اتفاقای زندگی هم میشه دلخوشیهای کوچیک بیرون کشید! ایمان دارم به این حرفم! به جزئیات زندگی بها بده...
#پند_چهارم_از_دختر_ماست_بودن_فراری_باش
روزی هزار بار برای خودت بنویس "عزت نفس"
روی آینه، کف دست، گوشه کتاب، روی یخچال، آلارم موبایل. با خط قرمز هم بنویس ترجیحن.
که هی جلوی چشمت باشه باباجان!
خط قرمزِ هر رابطهای - کاری و عشقی و عاطفی و رفاقتی و رختخوابی و خانوادگی حتی- «عزت نفس» است.
که هی حواست باشد اگر داری به خیال خودت رابطهای را نجات میدی، توی عملیات نجات، کرامت انسانی خودت را فدا نکنی. توی اتاق عملش هم اگر لازم باشد، دست و سر و گوش و چشم و مری و معده را دور میاندازند که قلب و مغز زنده بماند. آقاجان! از خودت هم اگر گذشتی... از خودت نگذر؛ ها؟ خودت رو که از سر راه نیاوردی.
#پند_پنجم_خیلی_مواظب_خودت_باش
#حسین_وحدانی
"سیاوش وقتی میخواد با فرنگیس ازدواج کنه (فرنگیس دختر افراسیاب) قرار میشه پیران (وزیر خردمند افراسیاب) بره با افراسیاب صحبت کنه و در واقع فرنگیس رو خواستگاری کنه. پیران وقتی میره پیش افراسیاب میگه از طرف سیاوش پیغام آوردم و شروع میکنه از زبان سیاوش حرف بزنه:
"پس پردهی تو یکی دختر است
که ایوان و تخت مرا درخور است
فرنگیس خوانَد همی مادرش
شوم شاد اگر باشم اندرخورش"
ببینید پیران، دختر افراسیاب رو به خود افراسیاب چطوری معرفی کرد:
فرنگیس خوانَد همی مادرش!
این قسمت از شاهنامه از این موضوع حکایت میکنه که نام بچه رو در ایران باستان مادر انتخاب میکرده. به جز این مورد، نام سهراب رو هم تهمینه انتخاب میکنه نه رستم. در حقیقت حق انتخاب اسم فرزند کاملا در اختیار مادر بوده." .
پ.ن: و شاهنامه که حماسه ملی ایران هست، یعنی باورهای ملی و اعتقادات مردم یک سرزمین. که تقریبا همش یکی یکی از بین رفت.
پ.ن دو: کارت پستال صحنه شورای زال و مغان رو نشون میداد از کتاب شاهنامه شاه
دو: با هزاران امید و آرزو به پرسپولیس اومدی و شماره ۲۷ رو گرفتی تا جای رامینرضاییان یاغی رو توی ترکیب اصلی پر کنی اما با بازگشت غیرمنتظره رامین از ترکیه هم شماره رو پس دادی و هم بلاتکلیف شدی و با رفتن ساسان انصاری(چقد دوستش داشتم و حیف شد که رفت) شماره ۱۷ اونو گرفتی تا شاید مسیر مهدی مهدویکیا رو بری. اتفاقی که افتاد. دمت گرم به خاطر تمام زحمتهایی که کشیدی، دلمون برات تنگ میشه پسر بااخلاق. دلمون برای اون استارتها و دریبلهات تنگ میشه. از ته دل دعا میکنم خیلی خیلی توی اروپا موفق بشی آرزو که میشه کرد؛ امیدوارم شماره دو منچستریونایتد رو بپوشی یه روزی صادق خان محرمی...
.
سه: پسرم تو نبودی هنوز، مامانت رو هم هنوز پیدا نکرده بودم اما همه چی باز از شوت احمد شروع شد...